بهاریه
فرا رسیدن سال نو رو به تمام هموطان گرامی بخصوص آزادیخواهانی که بیتابانه منتظر آزادی میهن عزیزشان هستند را ، صمیمانه تبریک عرض می کنم .امیدوارم به یاری خداوند ایرانزمین بزودی روزی فرا رسد که هر ایرانی ، درمیهن خود آزادانه ، فارغ از هر عقیده و مسلک برای آبادی سرزمین اجدادی خود تلاش کند و اگر نیاز باشد برای پاسداشت و نگهداشت آزادی که از خود رسیدن به آزادی مهمتر است ، حتی جان خود را فدا کند . بقول مرحوم میرزاده عشقی :
من آن نیم که به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
سال سرشار از موفقیت را برای میهن و هم میهنانم آرزو دارم
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
گنجی بزرگ بالاخره اسارت را شرمنده کرد
اکبر گنجی ، آزاد مردی از تبار رستم دستان بعد از تحمل 6 سال اسارت در زندان استبداد دینی ، جمعه شب به آغوش گرم هم میهنانش و خانواده صبور و قهرمانش بازگشت .
انصافا که عید در عیدی بود برای ایراندوستان .
اما با اعلام قبلی سخنگوی قوه قضایه ، ته دلم شور افتاده که نکنه باز تصمیم دارند شکنجه روحی دیگری به این خانواده و همه آزادیخواهان بدهند.
امیدوارم خدای ایرانزمین نگهدار قهرمان ما باشد..
او دین خود رو به مام میهن ادا کرده . اکنون زمان اینست که ما بنگریم برای او چه کردیم .
اکبر جان ، نامت همیشه جاودان در کنار قهرمانان مبارز این مرز پر گهر، جاودانه است
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
روشنفکران غیر مذهبی و عوام مذهبی
اگر جامعه کنونی ایران را در نظر بگیریم و به دو بخش روشنفکر و عوام تقسیم بندی کنیم و از طرفی هم هر دو این بخشها را نیز به دو قسمت مذهبی و غیر مذهبی تقسیم کنیم ، بنظر من :
- در بخش عوام ، عوام مذهبی معمولا انسانهای پاک تری از عوام غیر مذهبی هستند . اما متاسفانه هردو ناآگاه ...
-در بخش روشنفکران ، روشنفکر غیرمذهبی از روشنفکر مذهبی بسیار معقول تر و سالم تر است
روشنفکر مذهبی بمراتب حتی از عوام غیر مذهبی هم خطرناک تر است .
نظر شما چیست ؟
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
غبار سرب دیگر برای سیمین ها




بازهم دلدادگان و منتظران آقا امام (عج ) میزان پایبندیشان را به حق و حقوق زنان نشان دادند
(قابل توجه دکتر فاطمه راکعي و سایر خواهران نسبتا روشنفکر و عمیقا مذهب زده ، زنانی که هنوز با گذشت زمان و تاریخ روشن دین مبین ، ایراد را در دولت می بینند نه در نظر صریح و روشن شرع درباره زن )
این تصاویر را بنگرید و قضاوت کنید . ببینید رفتار دژخیمان را با شاعره ای شجاع که با کهولت سن بقصد همدلی با زنان آزادیخواه که فقط مطالبه حق برابربا مردان را داشتند در این تجمع دلیرانه حاضر شده .
سروده سیمین بانوی شعر ما رو بنام غبار سرب که در دوران استبداد گذشته سروده را بدقت بخوانید . تاریخ برای بار چندم دارد برای ما تکرار می شود اما کو رستم و ابومسلم و دکتر مصدق و ستار خان و ... دریغ که خفقان چنان خوفی در دلها افکنده که اکنون که رژیم بمانند آن جلاد جوانان اصفهان ، مالاریا گرفته به حالت رعشه و صرع افتاده هیچ دلاوری نیست که شمشیر را بردارد و جلاد را از پا درآورد . کجایی نادر .....
زمین نیزار زوبینها، فضا خونین چرا باید؟
زمین و آسمان من، بدین آئین چرا باید؟
به چشمم پلكها هر دم، در شادی چرا بندد؟
ز اشكم، مخمل مژگان، بلورآجین چرا باید؟
به همّت سروریها را، اگر امكان نمی بینم،
به خواری بندگیها را، چنین تمكین چرا باید؟
نگاهم، نور در آئینهء گردون نشد، باری،
غبار خفته بر دیوار پولادین، چرا باید؟
مجال تاختن حاصل نشد، كرسی سواران را
سمندِ دولت نام آوران، چوبین چرا باید؟
ز امواج فضا، گوئی غبار سرب می ریزد
هوای زیستن، یارب چنین سنگین چرا باید؟ [...]
سخن در سینه می میرد، زبان در كام می پوسد
فغان بر لب نمی آید، خدایا، این چرا باید؟
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin
دکتر مصدق آزاد مردی برای تمام فصول میهن


در چهاردهم اسفندماه 1345 خورشيدي ، شمع وجود آزاد مردي بخاموشي گراييد كه صفحه هايي از تاريخ پرافتخارايران زمين را با نور خويش درخشان نمود ، آزاد مردي از تبار سياوش كه سياست را بر پايه هاي اخلاق و ادب و انسانيت بنا نهاد . کسی که از جنس خود ما بود برای ما دل سوزاند و جانش را هم در راه آرمانش که همانا آزادی مردم و میهن بود ، فدا کرد . این جمله پیر روشن نهاد ما همیشه در گوش من زنگ خواهد زد که:
" تا هزار مثل من در راه آزادي جان ندهند ملت ايران هيچوقت به استقلال و آزادي نخواهد رسيد "
دریغ که این ملت قدر این بزرگ خود را ندانست . ای کاش ایشان فقط از طرف عوام(متزورانی که شعار صبح و شبشان یکی نبود ) بد می دید . بزرگترین دشمنان دکتر مصدق از طیف روشنفکرانی بودند که مواضع محکم و ملی دکتر مصدق ، عرصه را بر آنها و اربابانشان تنگ کرده بود . و شگفت انگیز تر نظریه پردازان آگاه و ظاهرا بدون غرض چون دکتر عباس میلانی هم در مصاحبه ای اشاره داشتند که اشتباهات مصدق را هم می توان یکی از علل وضعیت کنونی دانست . یعنی ایشان می توانستند با اتخاذ مواضع بهتر از وقوع چنین وضعیتی جلوگیری کنند . واقعا چه باید گفت ؟ آیا میشود که با اگر و اما تاریخ را دوباره نوشت و حدس زد ؟ آیا کمترین دست آورد دکتر محمد مصدق که همانا ملی شدن صنعت نفت و بالاترین دستاورد ایشان که همانا شناساندن مردم بعنوان قدرت واقعی و هویت بخشی به ایرانیان غربزده و عربزده و دمیدن روح تازه در کالبد میهنی که سالها زیر یوغ انواع استبداد و استعمار کمر خم کرده بود ، را می توان با کدام دستاوردی مقایسه کرد ؟ کسی که کمترین ادعایی نداشت و خالصانه و صادقانه در راه اهداف والایش جان خویش را دستمایه کرد . تفاوت ایشان با سایر روشنفکران هم عصر و غیر هم عصر خود در این بود که ایشان مرد عمل بود نه مرد حرف و ادعا .ما هم اکنون بیش از آنچه لازم باشد روشنفکر و شاعر و نویسنده و نازک طبع فرهنگ دوست آرمان طلب داریم که از قضا همه درد جامعه را هم می دانند . اما آیا مرد عمل هم به همین میزان یافت می شود ؟
حرف آخر : ای کاش به اندازه ای که فرصت طلبان (از هر طیفی) در مقاطع مختلف تاریخ معاصرمان از نام دکتر محمد مصدق سود بردند ، می شد کمی هم مام میهن از وجود آن بزرگ سود ببرد .
یادش گرامی و راهش پررهرو باد
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Blog Counter