جهنم و بهار
شعر زیبای بهار که در اون میشه روانشناسی جامعه ایرانی و نگاه روشنفکرانی چون مرحوم بهار ون به دین "حنیف" اسلام و مذهب اثنی عشری رو درک کرد
باشد که در نظر اوفتد ..!


ترسم من از جهنم و آتشفشان او
وآن مالک عذاب و عمود گران او
آن اژدهای او که دمش هست صد ذراع
وآن آدمی که رفته میان دهان او
آن کرکسی که هست تنش همچو کوه قاف
برشاخه ی درخت حجیم آشیان او
آن رود آتشین که در او بگذرد سعیر
و آن مار هشت پا و نهنگ کلان او
آن آتشین درخت کز آتش دمیده است
وآن میوه های چون سر اهریمنان او
وان کاسه ی شراب حمیمی که هرکه خورد
از ناف مشتعل شود تا زبان او
آن گرز آتشین که فرود آید از هوا
بر مغز شخص عاصی و بر استخوان او
آن چاه ویل در طبقه ی هفتمین که هست
تابوت دشمنان علی در میان او
آن عقربی که خلق گریزند سوی مار
از زخم نیش پرخطر جان ستان او
جان می دهد خدا به گنه کار هر دمی
تا هر دمی ازو بستانند جان او
ازمو ضعیف تر بود از تیغ تیزتر
آن پل که داده اند به دوزخ نشان او
جزچند تن ز ما علما جمله کاینات
هستند غرق لجه ی آتشفشان او
جز شیعه هر که هست به عالم خداپرست
در دوزخ است روز قیامت مکان او

وز شیعه نیز هر که فکل بست و شیک شد
سوزد به نار ، هیکل چون پرنیان او
وان کس که با عمامه ی سر موی سر گذاشت
مندیل اوست سوی درک ریسمان او
وان کس که کرد کار ادارات دولتی
سوزد به پشت میز جهنم روان او
وان کس که شد وکیل و زمشروطه حرف زد
دوزخ بود به روز جزا پارلمان او
وان کس که روزنامه نویس است چیزفهم
آتش فتد به دفتر و کلک و بنان او
وان عالمی که کرد به مشروطه خدمتی
سوزد به به حشر جان و تن ناتوان او
وان تاجری که رد مظالم به ما نداد
مسکن کند به قعر سقر کاروان او
وان کاسب فضول که پالان او کج است
فراکشند سوی جهنم عنان او
مشکل بجز من و تو به روز جزا کسی
زان گود آتشین بجهد مادیان او
تنها برای ما و تو یزدان درست کرد
خلد برین و آن چمن بی کران او
موقوفه ی بهشت برین را بنام ما
بنموده وقف واقف جنت مکان او
آن باغهای پر گل و انهار پر شراب
وان قابهای پر زپلو زعفران او
القصه کار دنیی و عقبی به کام ماست
بدبخت آنکه خوب نشد امتحان او
فردا من و جناب تو و جوی انگبین
وان کوثری که جفت زنم در میان او
باشد یقین ما که به دوزخ رود "بهار"
زیرا به حق ما و تو بد شد گمان او


ملک الشعرا بهار
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

Blog Counter